مقدمه : به نام خدا انشاي خود را در مورد يك روز برفي شروع ميكنم .
من عاشق برف هستم .
چون برف خيلي كم مي آيد .
بعضي جاهاي دنيا انقدر برف مي آيد كه بچه ها خسته مي شوند و دعا ميكنند هوا آفتابي بشود
ولي چون در ايران برف كم مي آيد . در روز هاي برفي ما بچه ها خيلي خوشحال ميشويم.
البته پدر ها و مادر ها هم خوشحال ميشوند .
برف خيلي قشنگ است چون مثل برف شادي روز هم جا ميبارد
و وقتي ما صبح از خواب بيدار ميشويم انگار روز زمين و درخت و خيابان ها و ماشين ها پنبه ريخته اند .
وقتي برف مي ايد انقدر همه جا سفيد ميشود كه انگار اينجا بهشت است.
من دوست دارم وقي برف آمد با دوستانم بازي كنم . ما در برف به هم گوله برفي پرت ميكنيم.
و روي برف راه مي رويم و به جاي كفش روي برف نگاه ميكنيم
يا روي برف ميخوابيم
يا با پدر و مادر و دوست هايمان يا بچه هاي همسايه با هم آدم برفي درست ميكنيم .
انشا يك روز برفي
من هميشه دوست دارم به آدم برفي كلاه و شال گردنم را بدهم تا سردش نشود.
من دوست دارم وقتي برف باريد با دوست هايم برف بازي كنم
و وقتي دست ها و صورتم يخ كرد به خانه بيايم و دستم را بگيرم روي بخاري تا گرم شود.
خيلي بخاري كيف ميدهد. و دست آدم روي بخاري سوزن سوزن ميشود.
ولي بعضي ها در زمستان بخاري ندارند و بابا هايشان پول ندارند بخاري نو بخرند و ما بايد به آنها كمك كنيم .
چون زمستان ها خيلي سرد است.
و بايد به آنها پول بدهيم كه كلاه و دستكش و كفش بخرند كه دست ها و پاهايشان يخ نكند .
ما در زمستان لبو و شغلم ميخوريم چون گرم است و به آدم مي چسبد.
انشا يك روز برفي
من خيلي برف را دوست دارم چون وقتي برف ميبارد همه خوشحال ميشوند و با هم بازي ميكنند و مي خندند
گاهي وقت كه برف ميبارد مدرسه ها تعطيل ميشود
و من خيلي خوشحال ميشود كه ميتوانيم بيشتر با دوستانم بازي كنم.
برف نعمت خدا است . باران هم نعمت خدا است. برف و باران باعث ميشود گل ها و گياه ها رشد كنند .
و مادر بزرگ من ميگويد وقتي برف مي آيد يا باران مي آيد اگر آدم دعا كند . خدا دعاي آدم را قبول ميكند .
من دوست دارم براي همه دعاهاي خوب بكنم .
من دعا ميكنم يك روز كه از خواب بيدار شدم همه جا سفيد شده باشد . آمين .
اين بود انشاي من.