یکشنبه ۲۳ شهریور ۰۴

انشاء درمورد پدر

۷۷ بازديد

من پدرم را خيلي دوست دارم چون او بسيار مهربان است و از زماني كه به دنيا آمدم هميشه به همراه مادرم از من مراقبت كرده و هرچه نياز داشتم برايم تهيه كرده است. پدرها از صبح خيلي زود تا شب كار مي كنند و زحمت مي كشند كه بتوانند نيازهاي فرزندان خود را تامين كنند تا آن ها بتوانند درس بخوانند و در آينده فرد موفقي در جامعه شوند.

دست پدر به خاطر كار زياد زخم مي شود و پينه مي بندد اما هيچ وقت شكايتي نمي كند و هميشه با مهرباني و محبت با فرزند خود رفتار مي كند.

وقتي پدرم من را بغل مي كند احساس مي كنم از هيچ چيز نمي ترسم و مي توانم در كنار پدرم از عهده هركاري بربيايم.

پدر من در طول روز سركار است و فقط شب ها در خانه است اما همان چندساعتي كه به خانه مي آيد با خودش خنده و شادي و بازي مي آورد و با اينكه بسيار خسته است در مرور درس و مشق هايم به من كمك مي كند.

من پدرم را كه “بابا” صدايش مي كنم خيلي دوست دارم و دعا مي كنم هميشه سلامت باشد و سعي مي كنم خوب درس بخوانم و موفق شوم تا او هميشه از من راضي باشد و به من افتخار كند.

SmileLaughingTongue out

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد