یکشنبه ۲۳ شهریور ۰۴

فروشگاه

تبادل فايل

انشاء درمورد تابستان

۷۵ بازديد

انشاء درمورد طبيعت

۹۲ بازديد

طبيعت يكي از هزاران نعمت هايي است كه خداوند به مخلوقاتش عطا فرموده تا در ضمن استفاده و لذت از آن، در حفظش كوشا باشند.طبيعت يعني هر آنچه كه خداوند مهربان به ما عطا كرده است ؛ از سرسبزي و زيبايي كوه و دشت و صحرا تا دريا و غروب خورشيد و بسياري از چيز هاي ديگر كه زبان، قادر به وصف آن نيست.

تماشاي طبيعت خيلي لذت بخش است. از درختان زيبا گرفته تا گل هاي رنگارنگ و عطرآگين و گونه هاي حيواني قشنگ و سبزه زارهاي پهناور و كوه هاي برافراشته، همگي چشمان ما را به تماشاي خود فرا مي خوانند .

وقتي بهار جامه ي سبز رنگ و رنگارنگ خود را بر تن مي كند با ديدن آن احساس آرامش مي كنيم و دوست داريم هر لحظه در كنار آن بنشينيم و زبان به توصيف آن بگشاييم. وقتي صداي شرشر آب به گوش مي رسد يا وقتي قايقي سوار بر امواج پر تلاطم دريا مي بينيم، در دل احساس سبكي مي كنيم و اين چقدر لذت بخش است. غروب خورشيد كه ديگر جاي خود دارد! وقتي خورشيد بعد از يك سفر يك روزه چشم از زمين فرو مي بندد و دستي به نشانه ي خداحافظي تكان مي دهد و چهره در پس كوه هاي سر به فلك كشيده مغرب قايم مي كند و پرده ي سياه شب دامن گستر مي شود، زيبا و دل چسب است.

و زيباتر از تمام اين ها، بيدارشدن از خواب در يك فصل زمستاني و تماشاي بلورهاي زيباي برف است كه با لبخند روي ساقه هاي خشكيده ي درختان به خواب رفته، جا خوش كرده اند! و درختاني كه لباس سفيد بر تن كرده و به خوابي كوتاه مدت فرو رفته اند.

آري طبيعت زيباست چرا كه خالق آن زيباست.

انشاء درمورد برف

۸۷ بازديد

مقدمه : به نام خدا انشاي خود را در مورد يك روز برفي شروع ميكنم .

من عاشق برف هستم .

چون برف خيلي كم مي آيد .

بعضي جاهاي دنيا انقدر برف مي آيد كه بچه ها خسته مي شوند و دعا ميكنند هوا آفتابي بشود

ولي چون در ايران برف كم مي آيد . در روز هاي برفي ما بچه ها خيلي خوشحال ميشويم.

البته پدر ها و مادر ها هم خوشحال ميشوند .

برف خيلي قشنگ است چون مثل برف شادي روز هم جا ميبارد

و وقتي ما صبح از خواب بيدار ميشويم انگار روز زمين و درخت و خيابان ها و ماشين ها پنبه ريخته اند .

وقتي برف مي ايد انقدر همه جا سفيد ميشود كه انگار اينجا بهشت است.

من دوست دارم وقي برف آمد با دوستانم بازي كنم . ما در برف به هم گوله برفي پرت ميكنيم.

و روي برف راه مي رويم و به جاي كفش روي برف نگاه ميكنيم

يا روي برف ميخوابيم

يا با پدر و مادر و دوست هايمان يا بچه هاي همسايه با هم آدم برفي درست ميكنيم .

انشا يك روز برفي

من هميشه دوست دارم به آدم برفي كلاه و شال گردنم را بدهم تا سردش نشود.

من دوست دارم وقتي برف باريد با دوست هايم برف بازي كنم

و وقتي دست ها و صورتم يخ كرد به خانه بيايم و دستم را بگيرم روي بخاري تا گرم شود.

خيلي بخاري كيف ميدهد. و دست آدم روي بخاري سوزن سوزن ميشود.

ولي بعضي ها در زمستان بخاري ندارند و بابا هايشان پول ندارند بخاري نو بخرند و ما بايد به آنها كمك كنيم .

چون زمستان ها خيلي سرد است.

و بايد به آنها پول بدهيم كه كلاه و دستكش و كفش بخرند كه دست ها و پاهايشان يخ نكند .

ما در زمستان لبو و شغلم ميخوريم چون گرم است و به آدم مي چسبد.

انشا يك روز برفي

من خيلي برف را دوست دارم چون وقتي برف ميبارد همه خوشحال ميشوند و با هم بازي ميكنند و مي خندند

گاهي وقت كه برف ميبارد مدرسه ها تعطيل ميشود

و من خيلي خوشحال ميشود كه ميتوانيم بيشتر با دوستانم بازي كنم.

برف نعمت خدا است . باران هم نعمت خدا است. برف و باران باعث ميشود گل ها و گياه ها رشد كنند .

و مادر بزرگ من ميگويد وقتي برف مي آيد يا باران مي آيد اگر آدم دعا كند . خدا دعاي آدم را قبول ميكند .

من دوست دارم براي همه دعاهاي خوب بكنم .

من دعا ميكنم يك روز كه از خواب بيدار شدم همه جا سفيد شده باشد . آمين .

اين بود انشاي من.

Kiss

انشاء درمورد باران

۹۳ بازديد

زماني كه صداي قطرات باران به گوشم مي رسد بي اختيار خودم را به زير آسمان خدا مي رسانم تا از بوسه هاي پروردگار كه براي زمينيان مي فرستد بي نصيب نمانم!

باران، اين رحمت الهي، پيام عشق و شادي براي انسان ها به همراه مي آورد و بركت و زيبايي را براي طبيعت، مزارع و باغ هاي كشاورزي … در بهار گويي آسمان آغوشش را براي زمين تازه از خواب بيدار شده گشوده و با فرستادن باران، خاك سرد را آماده رويش مي كند و نويدبخش سبزي و طراوت براي طبيعت خسته از سرماي زمستان است، چقدر باران بهاري را دوست دارم!

و در پاييز، كه طبيعت از مهماني تابستان بازگشته، جنب و جوش و تكاپوي اكثر كشاورزان به پايان رسيده، درختان از بار ميوه و برگ هاي سبز فارغ شده اند و زمان خزان و برگ ريزان فرا رسيده، باران پاييزي مي بارد و صدايش همچون لالايي مادر، خاك و زمين را براي خواب طولاني زمستاني آماده مي سازد.

بهار يا پاييزش فرقي ندارد، انسان ها نيز همانند طبيعت از بخشش آسمان و زيبايي و بركت باران، به يك اندازه بهره مند مي شوند. تفاوتي نمي كند چگونه آدمي باشي، كوچك يا بزرگ، زن يا مرد، فقير يا ثروتمند، رحمت الهي بي منت بر سر هر انساني مي بارد.

باران اين معجزه حيرت انگيز خداوند، معاني مختلفي به همراه دارد، گاهي ملايم و نم نم، فقط مي خواهد نوازش هاي خالق بي همتا را به ياد من و تو بياورد، گاهي ريز و تند و پيوسته مي بارد و هدفش آبياري مزارع و درختان و زمين هاي كشاورزي است.

گاهي سهمگين و بي رحمانه مي آيد و سيلابي به راه مي اندازد كه هر چه بر سر راه دارد با خود مي برد و تداعي كننده خشم و قهر و تلاطم است.

اميدوارم ما انسان ها نيز بخششي بي كران همچون آسمان داشته باشيم و مانند باران، بركت و عشق را به زندگي خانواده، دوستان و اطرافيان سرازير كنيم و همواره سپاسگزار پروردگار و خالق اين همه زيبايي و شكوه باشيم.

انشاء درمورد مادر

۹۵ بازديد

مادر اولين تجربه عشق، اولين آغوش و اولين نوازش.

كسي كه بي منت و بي دريغ نهايت مهرش را تقديم فرزند مي كند حتي اگر آن ها بي محبت باشند، و هر دفعه كه فرزندان اشتباهي مرتكب مي شوند آن ها را مي بخشد و دوباره در آغوش مي گيرد.

لحظه هايش را با دعا براي فرزندانش مي گذراند و مدام برايشان نگران است.

شادي او زماني تكميل مي شود كه فرزندانش شاد و خوشحال باشند.

حضورش در خانه گرما بخش است و نبودنش فضاي خانه را به مكان بي روح و سوت و كوري تبديل مي كند كه نمي توان آن را تحمل كرد، و آغوش پر مهرش تمام دلهره ها و نگراني هاي روز را از بين مي برد.

زمان هايي است كه از او دور مي شويم و معني دلتنگي را مي فهميم و با تمام وجود آرزو مي كنيم كاش كنارمان بود.

شايد بعضي از ما تا زماني كه مادرمان كنار ما است قدرش را ندانيم اما همين كه او را از دست داديم تازه متوجه مي شويم كه بخش بزرگي از زندگي مان از دست رفته و ديگر قابل برگشت نيست، و تمام اتفاقات ساده ي زندگي كه هنگام بودنش اتفاق مي افتد برايمان شكل رويا و آرزو را پيدا مي كند.

مادر و عشق او با هيچ چيز و هيچ كس ديگر قابل مقايسه نيست، آرامشي كه يك لبخند ساده ي او به ما مي دهد را در هيچ جاي ديگري نمي توان پيدا كرد.

زماني كه در زندگي دچار مشكلات مي شويم و يا در كارهايمان شكست مي خوريم اوست كه ما را حمايت مي كند و به ما انگيزه ي دوباره مي دهد تا تلاش كنيم و موفقيت هايي در زندگي به دست بياوريم.

هميشه اين جمله را شنيده ايم كه بهشت زير پاي مادران است. اين جمله نشان دهنده ي بزرگي و عظمت، و همچنين جايگاه ويژه ي او نزد خداوند مي باشد.

مادر مسئول پرورش و تعليم و تربيت فرزندان مي باشد، اگر ما انسان هاي خوبي باشيم در واقع نتيجه ي تربيت صحيح مادر است.

خداوند متعال و ائمه ي اطهار در احاديث بارها، ما را به نيكي به پدر و مادر سفارش كرده اند و اين موضوع مسئوليت سنگيني بر عهده ي ما مي گذارد تا هميشه تلاش كنيم با كارهاي خوب، ذره اي از محبت آن ها را جبران كنيم.

اما متاسفانه اگر ما تمام عمرمان را صرف خدمت و محبت به مادرمان كنيم باز هم نمي تواند تنها گوشه ي كوچكي از زحمات مادر را جبران كند.

و در آخر، واژه ها بسيار كوچك تر از آن هستند كه او را آن طور كه شايسته است، توصيف كنند. اميد است همه ي ما فرزندان خوبي براي مادرانمان باشيم.

 

LaughingTongue out

انشاء درمورد بهار

۷۸ بازديد

مقدمه :

من فصل بهار  را خيلي دوست دارم

و ميخواهم در مورد زيبايي ها و قشنگي هاي بهار با شما صحبت كنم . 

هر كسي يك فصلي را دوست دارد و من هم فصل بهار را دوست دارم

چون انگار همه چيز دوباره زنده شده است . همه خوشحال هستند چون عيد است

و همه به مهماني ميروند لباس نو ميخرند و ميپوشند و خوراكي هاي خوشمزه به هم تعارف ميكنند

بچه ها هم چون عيدي ميگيرند و به خانه بچه هاي ديگر ميروند خوشحال هستند

در فصل بهار ما به ۱۳ به در ميرويم و آنجا بازي ميكنيم ، ميخنديم ، آتش روشن ميكنيم و سيب زميني كباب ميكنيم

تاب بازي ميكنيم و يا توپ بازي ميكنيم . و خيلي خوش ميگذرد .

وقتي زمستان است درخت ها برگ ندارند و ترسناك ميشوند اما وقتي بهار ميشود همه چيز سر سبز ميشود

و درخت ها شكوفه هاي زيبا ميدهند و يا گل ميدهند .

من دوست دارم وقتي بهار ميشود به طبيعت بروم و درخت ها و گل ها و چشمه ها را نگاه كنم .

من فكر ميكنم بهار از همه فصل ها قشنگ تر است و آدم ميتواند هر جا خواست برود .

در بهار آدم نه سردش ميشود نه گرمش ميشود و هوا خيلي خوب است.

گاهي در بهار باران مي آيد ، من باران را خيلي دوست دارم

چون فكر ميكنم درخت ها و گل ها تشنه هستند و وقتي باران مي آيد آب ميخورند و سير ميشوند.

ما در بهار نشانه هاي قدرت خدا را مي بينيم كه همه جا را قشنگ كرده است و متوجه ميشويم خدا چقدر مهربان است.

نتيجه گيري : بهار قشنگ ترين فصل سال است و ما از خدا به خاطر اين همه قشنگي در بهار سپاسگذاريم. اين بود انشاي من .

انشاء درمورد پاييز

۷۴ بازديد

پاييز فصل زيبايي است كه سه ماه مهر، آبان و آذر دارد ؛ در پاييز ما به مدرسه مي‌رويم و مدرسه ها باز مي‌شود، همه ي بچه ها شاد و خوشحال هستند ودر حياط مدرسه بازي مي‌كنند.

 

در پاييز برگ درختان مي ريزد و باد و باران زياد است. من فصل پاييز را خيلي دوست دارم چون با شروع مدرسه دوباره دوستانم رو ميبينم و خيلي خوشحال مي‌شوم.

 

در پاييز رنگ برگ هاي‌ درختان قرمز، زرد و نارنجي است كه كم كم باد آن ها را از شاخه ها ميكند. در پاييز دوباره كتاب و لباس هاي‌ نو ميپوشيم و اين خيلي خوب است اما من امسال كيف نخريدم چون كيفم نو بود، بجاي ان پولش رابه جشن عاطفه ها دادم تا دانش اموزاني كه كيف ندارند بتوانند براي خودشان كيف بخرند و خوشحال شوند.

 

بيشتر ميوه هاي‌ پاييزي سيب و انار است كه من خيلي انار دوست دارم مامانم مي‌گويد اين ميوه ها ميوه هاي‌ بهشتي هستند و خواص زيادي دارند. پدرم هم مي‌گويد پاييز زيبا ترين فصل هاست ودر پاييز درختان آماده خواب زمستاني ميشوند تا براي بهار قدرتمند شوند و دوباره گل و ميوه بدهند.

 

روزهاي پاييز كمي سرد است كه بايد مواظب خودمان باشيم تا سرما نخوريم. معلممان ميگويد كه در پاييز پرنده ها به جاهاي گرم تر مهاجرت ميكنند تا براي بهار دوباره برگردند

 

امسال مدرسه ما نو شده بودو ديوارهاي ان رارنگ كرده بودند و تخته سياه و نيمكت ها تازه بودند و ما خيلي خوشحال شديم.

انشاء درمورد زمستان

۹۷ بازديد

 زمستان را با يلدا ، آدم برفي حياط ، سرما ، عظمت و معصوميتش دوست دارم

مقدمه :

زمستان است. هوا سرد است.

چه بيچاره ها آدم هايي كه ندارند سرپناهي براي شب هايي به درازي شب يلدا.

متن انشا : 

يلدا اولين شب است. اولين شب سال، سالمان زمستان است، يعني من دوست دارم كه سال با زمستان شروع شود. من زمستانيم.

شايد نبايد از ترحم صحبت كنيم. زمستان خشك و خشن است.

خشونتي كه در آن طراوت جاريست، طراوتي مانند زندگي.

شايد به نظر آيد همه مرده اند، اما اين مردگي نيست، خشوع طبيعت است در برابر عظمت زمستان.

مي گويند زمستان مبارزه اي است، مبارزه اي بين ماندن و نماندن، اما فكر مي كنم اشتباه است.

زمستان برهه ايست براي نشان دادن لياقت ها. آن كه دارد لياقت ماندن را، منتخب مي شود. پس آدم هاي بزرگند كه مي مانند.

كم نيستند كساني كه متنفرند از اين فصل پرموهبت و چه بسيار دارند علاقه به بهار.

آنها بهار را عروس مي دانند، يعني عروسش كردند.

انشا زمستان 

چنان از آن ياد مي كنند كه حتي بعضي مواقع در وصف هم نمي گنجد، اما در برابر شكوه و جلال زمستان هيچ نيست.

وقتي چشم به باغچه ي برف نشسته ي حياط مي اندازيم، برف را آن چنان مظلومانه مي توان ديد

كه در روي زمين با تواضع و فروتني وصف ناپذيري روي زمين جاي گرفته. چه چيز از اين بالا تر است؟ آيا اين زيباست يا آن برگ هاي سبز بهار؟

آدم برفي كوچكي در گوشه ي حياط با چشماني سرمه شده، چشم به در حياط دوخته،

انگار منتظر است. منتظر كسي، چيزي يا نسيمي.

دلمان تنگ مي شود براي سردي زمستان، براي برف هايش، براي سفيديش.

سفيدي بي لك و يكدست. آدم برفي كم كمك آب دماغش مي آيد، انگار گرما خورده. ديگر قرص هاي مسكن و پني سيلين درمانش نمي كند.

شب چهارشنبه است و چهارشنبه سوري، آخرين چهارشنبه ي سال. بهار مي آيد.

آدم برفي مان ديگر نيست. شال گردنش روي زمين است، هويجي كه روي آن افتاده و …

Tongue out

انشاء درمورد پدر

۷۶ بازديد

من پدرم را خيلي دوست دارم چون او بسيار مهربان است و از زماني كه به دنيا آمدم هميشه به همراه مادرم از من مراقبت كرده و هرچه نياز داشتم برايم تهيه كرده است. پدرها از صبح خيلي زود تا شب كار مي كنند و زحمت مي كشند كه بتوانند نيازهاي فرزندان خود را تامين كنند تا آن ها بتوانند درس بخوانند و در آينده فرد موفقي در جامعه شوند.

دست پدر به خاطر كار زياد زخم مي شود و پينه مي بندد اما هيچ وقت شكايتي نمي كند و هميشه با مهرباني و محبت با فرزند خود رفتار مي كند.

وقتي پدرم من را بغل مي كند احساس مي كنم از هيچ چيز نمي ترسم و مي توانم در كنار پدرم از عهده هركاري بربيايم.

پدر من در طول روز سركار است و فقط شب ها در خانه است اما همان چندساعتي كه به خانه مي آيد با خودش خنده و شادي و بازي مي آورد و با اينكه بسيار خسته است در مرور درس و مشق هايم به من كمك مي كند.

من پدرم را كه “بابا” صدايش مي كنم خيلي دوست دارم و دعا مي كنم هميشه سلامت باشد و سعي مي كنم خوب درس بخوانم و موفق شوم تا او هميشه از من راضي باشد و به من افتخار كند.

SmileLaughingTongue out